کد مطلب:30065 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:117

عَدیّ بن حاتم












ابو طریف عَدیّ بن حاتم بن عبد اللَّه طایی، فرزند سخاوتمند مشهور عرب، حاتم طایی،[1] و از یاران پیامبر خداست.[2].

عَدی، ریاست قبیله خود (طَی) را به عهده داشت و به سال هفتم هجری به خدمت پیامبر رسید و اسلام آورد.[3] پیامبر صلی الله علیه وآله او را گرامی داشت و به وی حرمت نهاد.[4].

عدی، در دگرگونی های پس از پیامبر خدا، به ولایت علی علیه السلام وفادار ماند و از حریم حق و ولایت، دفاع كرد.[5].

او در نبردهای علی علیه السلام همراه وی بود[6] و چون یكی از فرزندانش به معاویه پیوست، از آن فرزند، برائت جست.[7] سخنان او در برابر فتنه آفرینان، نشانی از درك عمیق او از وقایع و موضع علی علیه السلام و نیز استوار گامی وی در صراط حق است، از جمله این كلام ارجمند او كه:ای مردم! به خدا سوگند، اگر كس دیگری جز علی علیه السلام ما را به جنگ با نمازگزاران فرا می خواند، پاسخ مثبت نمی دادیم.[8].

او در صِفّین، از كسانی بود كه با توجّه به منطق استوارش از سوی علی علیه السلام برای گفتگو با دشمنْ برگزیده شد.[9] همچنین یكی از فرزندانش را در یكی از نبردها از دست داد و یك چشمش نیز نابینا گشت.[10].

معاویه، عَدی را بزرگ می داشت و به وی حرمت می نهاد؛ امّا او در مناسبت های مختلف، از امام علی علیه السلام یاد می كرد و آن بزرگوار را می ستود و در مقابل معاویه، موضع حق مدارانه اش را از دست نمی داد.[11].

او در حدود سال 68 هجری[12] در 120 سالگی درگذشت.[13].

6596. الإمامة والسیاسة - در یاد كردِ جنگ صِفّین و اختلاف یاران امام علیه السلام بر سرِ ادامه دادن جنگ -:سپس عَدیّ بن حاتم برخاست و گفت:ای مردم! به خدا سوگند، اگر كس دیگری جز علی علیه السلام ما را به جنگ با نمازگزاران فرا می خواند، پاسخ مثبت نمی دادیم.

او تا كنون اقدامی نكرده است، مگر آن كه دلیلی روشن از جانب خدا با خود داشته و رشته ارتباطی با خدا در دستانش بوده است. او در كار عثمان، باز ایستاد، چون جریانی شبهه ناك بود، و با سپاه جمل جنگید، چون پیمان شكستند و با مردم شام می جنگد، چون ستم و تجاوز می كنند.[14].

6597. وقعة صِفّین:عَدیّ بن حاتم به جستجوی علی علیه السلام درآمد و جز بر انسانی بی جان و یا پا و دستی [ جدا شده] پا نمی گذاشت تا آن كه علی علیه السلام را در زیر پرچم های بنی بكر بن وائل یافت و گفت:ای امیر مؤمنان! آیا تا سر حدّ جان، ایستادگی می كنیم؟

علی علیه السلام فرمود:«نزدیك بیا».

نزدیك شد تا گوشش را نزد بینی ایشان آورد.

علی علیه السلام فرمود:«آه كه عموم همراهانم از من سرپیچی می كنند، در حالی كه معاویه در میان كسانی است كه از او اطاعت می كنند و سرپیچی نمی كنند!».[15].

6598. الجمل - در یادكردِ حوادث پیش از جنگ جمل -:امیر مؤمنان به عدیّ بن حاتمْ رو كرد و به او فرمود:«ای عدیّ! آیا در این حال ما، تو در كنار ما و با ما، خواهی بود؟».

عدی گفت:در حضور تو باشم یا نباشم، آن گونه كه دوست داری، خواهم بود. اینها، اسب های آماده و نیزه های تیز شده و شمشیرهای از نیام كشیده ماست. اگر نظر دهی كه پیش برویم، پیش می رویم، و اگر رأی تو این باشد كه عقب بنشینیم، عقب می كشیم. ما مطیع فرمانت هستیم. هرچه می خواهی، فرمان بده. ما به اجرای فرمانت می شتابیم.[16].

6599. تاریخ الطبری - به نقل از جعفر بن حُذَیفه -:عائذ بن قیس حِزمِری برای به دست گرفتن پرچم [ قبیله طی] در جنگ صِفّین با عدیّ بن حاتم [ طایی] به رقابت برخاست؛ زیرا افراد عشیره حِزمر [ طایی] از گروه عدیّ (عشیره حاتم)، بیشتر بودند.

عبد اللَّه بن خلیفه طایی بَولانی در پیش علی علیه السلام بر آنان اعتراض كرد و گفت:ای زادگان حِزمِر! از عدیّ، جلو می زنید ؟! و آیا در میان شما، كسی مانند عدی و در میان پدرانتان، كسی مانند پدر عدیّ هست؟! آیا او همان نگه دارنده آب برای شما در جنگ رَویّه نیست؟ آیا او پسر رئیس قبیله [ طَی] و فرزند سخاوتمند عرب (حاتم) نیست؟! آیا او پسر به تاراج دهنده مال خود برای نگهداری همسایه نیست؟! آیا او كسی نیست كه خیانت نورزید و كار زشت نكرد و نابخردی ننمود و بخل نورزید و منّت ننهاد و نترسید؟!

در میان پدرانتان همچو پدرش بیاورید یا در میان خود، همچو او.

آیا او برترینِ شما در اسلام نبود؟ آیا او نماینده شما به سوی پیامبر خدا نبود؟! آیا او فرمانده شما در نبردهای نُخَیله، قادسیه، مدائن، جَلَولا، نهاوند و شوشتر نبود؟! پس چرا با او چنین می كنید؟! به خدا سوگند، كسی كه آنچه شما می طلبید، بطلبد، از قوم شما نیست.

در این هنگام، علی بن ابی طالب علیه السلام به او گفت:«ای پسر خلیفه! بس است. ای گروه [ حِزْمِر]! نزد من آیید و دیگر عَشیره های قبیله طَی نیز بیایند».

پس همگی به نزد علی علیه السلام آمدند.

علی علیه السلام فرمود:«در این جنگ ها، چه كسی فرمانده شما بوده است؟».

قبیله طَی گفتند:عدی.

ابن خلیفه به ایشان گفت:ای امیر مؤمنان! از آنان بپرس آیا راضی نیستند كه ریاست را تسلیم عدی كنند؟

[ علی علیه السلام] پرسید.

گفتند:چرا.

پس امام علیه السلام به آنها فرمود:«عدی، سزاوارترینِ شما به حمل پرچم است».

بدین ترتیب، پرچم را به عَدی سپردند و آن هنگام كه بنی حِزْمِرْ فریاد [ اعتراض] برآوردند، علی علیه السلام فرمود:«من می بینم كه عدی، پیش از این، فرمانده شما بوده و همه قبیله اش را تسلیم او می بینم، جز شما. پس در این موضوع، از اكثریتْ پیروی می كنم»؛ و عدیّ پرچم را گرفت.[17].

6600. وقعة صِفّین - به نقل از محلّ بن خلیفه -:چون علی علیه السلام و معاویه [ در ابتدای جنگ] در صفّینْ دست از جنگ بداشتند، سفیران به امید برقراری صلح در میان آنها به رفت و آمد پرداختند. علی بن ابی طالب علیه السلام، عدیّ بن حاتم، شَبَث بن رِبعی، یزید بن قیس و زیاد بن خَصفه را به سوی معاویه فرستاد. آنان بر معاویه وارد شدند.

عدیّ بن حاتم پس از حمد و ثنای الهی گفت:امّا بعد؛ ما نزد تو آمدیم تا تو را به امری فرا خوانیم كه خداوند، بدان، وحدت كلمه و همبستگی امّت ما را فراهم و خون مسلمانان را حفظ می كند.

ما تو را به [ پیروی از] كسی كه صاحب برترین سابقه و بهترین خدمات در اسلام است، فرا می خوانیم. اینك تمام مردم بر او اتّفاق نظر دارند و خداوند، ایشان را به كسی رهنمون شده است كه وی را شناخته و به او روی آورده اند، و كسی جز تو و همراهانت باقی نمانده است.

ای معاویه! پیش از آن كه خداوند عزّوجل تو و یارانت را به سرنوشتی چون سرانجام اصحاب جنگ جملْ دچار كند، [ از مخالفت، ] دست بكش.

معاویه به وی گفت:گویا تو برای تهدید آمده ای و نه برای صلح. هرگز، ای عدی! به خدا سوگند، هیچ گاه چنین نمی كنم؛ چرا كه من پسر حرب[18] هستم و [ آوای ]مَشكِ پوسیده، بی تابم نمی كند. به خدا سوگند كه تو خود از كسانی هستی كه [ مردم را] به حمله بر پسر عَفّان وا داشتی و خود از قاتلان اویی و من امید می برم كه از كسانی باشی كه خداوند، آنان را [ در این جنگ] می كُشد.

بَدا به حال تو، ای عدی! زیرا كه من با بازویی سخت و توانا شیر دوشیده ام (با خشونت به مراد خود می رسم).[19].

6601. مروج الذهب:گفته شده كه عدی بن حاتم طایی بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت:طَرَف هایت[20] (یعنی فرزندانت [:طَریف، طارف و طرفه]) را چه كردی؟

گفت:همراه علی علیه السلام كشته شدند.

گفت:علی با تو انصاف نورزید. فرزندانت را به كشتن داد و فرزندان خود را نگاه داشت.

عدی گفت:من با علی علیه السلام انصاف نورزیدم؛ چون او كشته شد و من پس از او ماندم.

معاویه گفت:آگاه باش كه یك قطره از خون عثمان باقی مانده كه جز خون بزرگی از بزرگان یمن،[21] آن را نمی زداید.

عدی گفت:به خدا سوگند، دل های ما كه با آن با تو دشمنی می كردیم، در سینه هامان، و شمشیرهایی كه بدانها با تو می جنگیدیم، بر گردنمان [ آویخته ]است و اگر به خیانت به اندازه یك سرِ انگشت به ما نزدیك شوی، با شرارت به اندازه یك وجب به تو نزدیك می شویم. و بی گمان برای ما، بریده شدن گلوها و خِرخِر نای [ به هنگام مرگ، ] آسان تر از شنیدن سخن زشت درباره علی علیه السلام است.

پس ای معاویه! شمشیر را به بركشنده شمشیر بسپار.

معاویه گفت:این سخنان، حكمت است. آنها را بنویسید. و به عدی رو كرد و با او مشغول صحبت شد، گویی كه اصلاً چیزی به او نگفته (و تهدیدی نكرده) بود.[22].

6602. المحاسن والمساوئ: عدی بن حاتم بر معاویة بن ابی سفیانْ وارد شد. معاویه گفت:ای عدی! طرف ها كجایند؟ (منظورش طَریف و طارف و طرفه، پسران عدیّ بود).

گفت:در جنگ صِفّین، در پیش روی علی بن ابی طالب علیه السلام كشته شدند.

گفت:پسر ابوطالب با تو انصاف نورزید كه پسرانت را پیش انداخت و پسران خود را عقب نگاه داشت.

گفت:بلكه من با علی علیه السلام انصاف نورزیدم كه او كشته شد و من باقی ماندم.

معاویه گفت:علی را برایم توصیف كن.

گفت:اگر می شود، مرا معاف دار.

گفت:معافت نمی دارم.

عدی گفت:به خدا سوگند، امیر مؤمنان، دورنگر و نیرومند بود. به عدلْ سخن می گفت و به بزرگی حكم می كرد. حكمت از پهلوهایش می جوشید و علم از كناره هایش بیرون می ریخت. از دنیا و درخشش آن، دوری می جُست و با شب و تنهایی اش اُنس می گرفت.

به خدا سوگند، اشك ریز و پُر اندیشه بود. چون تنها می شد، به محاسبه خود می پرداخت و در كارهای قبلی خود، می اندیشید. از لباس، كوتاه آن را دوست می داشت و از خوراك، خشن آن را.

او در میان ما همانند فردی از ما بود. چون او را می خواندیم، پاسخ می داد، و چون نزدش می آمدیم، به ما نزدیك می گشت و با این همه نزدیكی، از هیبتش یارای سخن گفتن با او را نداشتیم و از بزرگی اش سرمان را بالا نمی آوردیم.

چون لبخند می زد، گویی مُهر از مرواریدهای به رشته كشیده شده می گشود.[23] دینداران را بزرگ می داشت و بینوایان را دوست داشت. توانگر، از ستم او نمی هراسید و ناتوان، از عدلش ناامید نمی گشت.

سوگند می خورم كه او را شبی در محرابش ایستاده دیدم، در حالی كه شب، پرده افكنده بود و ستارگان، ناپدید بودند. اشك هایش بر مَحاسنش روان بود و چون مارگزیده به خود می پیچید و به اندوه می گریست و - گویی هم اكنون می شنوم كه - می گفت:«ای دنیا! خود را بر من می نمایی یا مشتاقم گشته ای؟ هیچ گاه نخواهد آمد [ كه مرا بفریبی]. غیر مرا بفریب؛ زیرا كه تو را سه طلاقه كرده ام؛ طلاقی كه بازگشت و رجوعی در آن نیست. زندگانی ات كوتاه و شكوهت ناچیز است. آه از كمیِ توشه و درازی راه و كمی همدم!».

پس اشك های معاویه روان شد و با آستینش چشمانش را پاك می كرد و سپس گفت:خدا ابوالحسن را بیامرزد! همین گونه بود. تو بر فراق او چگونه صبر می كنی؟

گفت:مانند صبر مادری كه تنها فرزندش را در دامانش سر بُریده اند، كه نه اشكش خشك می شود و نه سوزش دلش فرو می نشیند.

معاویه گفت:آیا او را یاد می كنی؟

گفت:آیا روزگار می گذارد فراموشش كنم؟![24].









    1. اُسد الغابة:3610/8/4، سیر أعلام النبلاء:26/163/3.
    2. تهذیب الكمال:3884/525/19، تاریخ بغداد:29/189/1، تاریخ دمشق:66/40.
    3. تهذیب الكمال:3884/525/19، سیر أعلام النبلاء:26/163/3، الاستیعاب:1800/168/3.
    4. سیر أعلام النبلاء:26/163/3.
    5. رجال الكشّی:186/1.
    6. تاریخ بغداد:29/189/1، الطبقات الكبری:22/6، الطبقات، خلیفة بن خیّاط:463/127.
    7. وقعة صفّین:522 و 523.
    8. الإمامة و السیاسة:141/1.
    9. وقعة صفّین:197، تاریخ الطبری:5/5، الكامل فی التاریخ:367/2.
    10. الجمل:367، وقعة صفّین:360، الطبقات الكبری:22/6، تهذیب الكمال:3884/530/19.
    11. مروج الذهب:13/3، أنساب الأشراف:100/5، العقد الفرید:86/3، تاریخ دمشق:95/40.
    12. الطبقات الكبری:22/6، تاریخ بغداد:29/190/1، تاریخ دمشق:69/40.
    13. الطبقات، خلیفة بن خیّاط:463/127، تاریخ بغداد:29/190/1، تاریخ دمشق:69/40.
    14. الإمامة و السیاسة:141/1.
    15. وقعة صفّین:379.
    16. الجمل:270.
    17. تاریخ الطبری:9/5، الكامل فی التاریخ:369/2.
    18. حرب، به معنای «جنگ»، نامِ نیای معاویه است و معاویه در این جا ایهام به كار برده است. (م)
    19. وقعة صفّین:197، تاریخ الطبری:5/5، الكامل فی التاریخ:367/2.
    20. طَرَف، به معنای:اندام، كناره، و همراه است. (م)
    21. قبیله طَی، از اعراب یَمَنی به شمار می روند و این جمله معاویه، تهدیدی برای عَدی است. (م)
    22. مروج الذهب:13/3. نیز، ر. ك:تاریخ دمشق:95/40، العقد الفرید:86/3.
    23. كنایه از باز شدن دو لب مبارك و دیده شدن دندان های حضرت در هنگام خندیدن است. (م)
    24. المحاسن والمساوئ:46. در بیشتر منابع، این سخن را از ضرار بن ضمره نقل كرده اند. ر.ك:ج 8، ص 369 (علی از زبان یارانش/ضرار بن ضمره).